لبخند ماه

بگذار از دریچه ی چشمان تو بنگرم لبخند ماه را

مهراز ۶۷

فکرش را نمیکردم دوشنبه های دوست داشتنی ام اینقدر نازیبا شوند. دو هفته بیشتر است دست به مهراز نزده ام. چقدر این روزها جانکاه و طاقت فرساست. می دانم تنها کسی که حالم را خوب میکند مهراز است ولی دوست دارم با آرامش در آغوشش گیرم. آرامشی که این روزها از همه امان سلب شده است. 

جلسه ی آخری که با استاد عیسی کلاس داشتم سه درس را تحویل دادم. به همان اندازه که خسروانی ردیف ماهور را عالی نواختم چهارمضراب دلکش را گند زدم. پایه ی چهارمضراب ام از ریشه و بن غلط بود. کلی خنده ام گرفته بود که چقدر برای این چهارمضراب و نواختن غلطش زحمت کشیده بودم. حالا باید وقت بیشتری برای اصلاح آن صرف کنم

این روزها را در حافظه ام ثبت میکنم تا یادم باشد چه روزهایی داشتیم و قدر ندانستیم.

امیدوارم خیلی زود دوشنبه های دوست داشتنی ت از سر بگیری و دوباره لذت ببری.

 

اوهوم. همه ما باید این روزا رو یادمون بمونه. برای شکرگزاری بیشتر و قدر دونستن چیزهای خیلییی کوچیک.

امیدوارم.. یعنی اگر ان روز نیاید دق خواهم کرد.

شکر خدا 

من بعد از پرپر شدن برادرم کلا سنتور رو گذاشتم کنار. حتی یکبار هم در این مدت مضراب رو به سیمها نزدم. بعضی وقتها دلم تنگ میشه ولی نمیتونم چیزی بزنم که برادرم قرار نیست بشنوه. با اینکه از من کوچکتر بود اما همیشه تشویقم میکرد و مدام دلگرم می‌شدم به این تشویق‌ها و ادامه میدادم. دیگه الان هیچی یادم نمونده نه تئوری و نه عملی

روح برادرتون در ارامش. قطعا وقتی شما به علایقتون برسید برادرتدن خوشحالتر میشه ولی کو اون حال خوب؟

هههیییی امان امان ... حال خوب کجاییی

 

بگذرد این روزگار تلخ تر از زهر...
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
لبخند ماه را یک همسر، یک مادر و یک معلم می نویسد
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan