لبخند ماه

بگذار از دریچه ی چشمان تو بنگرم لبخند ماه را

آقای الف

آقای الف هکلاسی دوره ی ارشدم بود. از این دست آقایان باسواد و کتابخوان و در عین حال بسیار مودب. دیروز در آپارات تدریس ریاضی اش را که برای یکی از دبیرستانهای مطرح تهران انجام داده بود دیدم. یک دفعه یاد جریانی افتادم. حدود دوسال پیش آقای الف به من زنگ زد. این اولین تماس تلفنی ایشان بعد حدود ۸ سال از اتمام دوره ی ارشدمان بود. مانده بودم برای چه تماس گرفته است. بعد از کلی مقدمه چینی متوجه شدم که قصد ازدواج دارد و از من میخواهد از دوستان و همکارانم فرد مطمئنی را به ایشان معرفی کنم. در همین حین، مهربان همسر هم گوشهایش تیز شد ببیند بحث سر چه است و به کنارم آمد. بیشتر آقای الف حرف میزد. از مشاوره هایی که تا آن موقع رفته است برای شناخت خودش و اینکه چه از زندگی می خواهد. کلی اطلاعات هم من از حرفهایش گرفتم. سر آخر به ایشان گفتم موردی که به سن شما بخورد را من سراغ ندارم. همکاران مجرد من یا همسن من هستند و یا خیلی بزرگتر از من و آقای الف هفت هشت سالی از من کوچکتر است. بعد از اتمام گفتگو مهربان همسر شاکی بود که چرا به تو زنگ زده است؟! این را کجای دلم بگذارم😁

خب دستتون به خیره. یادم باشه برای آینده ها :)

برای نوه جانم که از الان به فکرم😁😉

من هم جای همسرتون بودم اعتراض میکردم⁦☺️⁩

آخه چرا..
اینکه دست دو تا جوون رو بزاریم تو دست هم ناراحتی داره🤔

سلام

بیشتر آقایون در این موارد صدای اعتراضشون بلند می‌شه که اسمش رو می‌ذارن غیرت که گاهی واقعاً غیرته و گاهی تعصب بی‌جا

سلام
والا گرفتار شدیم بین این دو خصیصه ی آقایون😄

این خیلی خوبه ینفر بزرگ واسط باشه دوتا جوون رو بهم برسونه، حیف که خودم آسوپاسم وگرنه اینکاره میشدم

تا حال موفق نبودم نمیدونم ایراد از منه یا اون دو نفر😄
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
لبخند ماه را یک همسر، یک مادر و یک معلم می نویسد
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan