لبخند ماه

بگذار از دریچه ی چشمان تو بنگرم لبخند ماه را

باز پیرمرد

پیرمرد تب و لرز کرده است آنوقت مهربان همسر باید از اینجا بکوبد و برود ور دل پیرمرد.  بچه تولید کرده اند برای همچین روزهایی


چند روز پیش هم مهربان همسر ماموریت بود و دسترسی تلفنی به ایشان ممکن نبود. مادرشوهرخانه امان زنگ زد.  با امیرعباس حرف زد . وقتی  امیرعباس تلفن را قطع کرد به امیرعباس گفتم حتما حال پیرمرد خراب است و گرنه عمرا برای احوالپرسی زنگ زده باشند


+ ذره ای دلم رحم نمیاید!!

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
لبخند ماه را یک همسر، یک مادر و یک معلم می نویسد
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan