لبخند ماه

بگذار از دریچه ی چشمان تو بنگرم لبخند ماه را

مادرانه ۱۹

با اینکه می ترسید ولی باز جرات کرد و  برای چهارشنبه سوری با مادربزرگش یک بسته سیگارت، سه تا بمبک( به گفته خودش) و چندین عدد فشفشه خرید. مادربزرگ می گفت در راه مواظب بود که ماموران مخفی خانم مدیر او را نبینند و گزارش خریدش را ندهند

تا الان نیمی از مهمات چهارشنبه سوری اش را به باد داده است. پسرک خوش است به همین تق و توق های به ظاهر بی خطر.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
لبخند ماه را یک همسر، یک مادر و یک معلم می نویسد
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan