لبخند ماه

بگذار از دریچه ی چشمان تو بنگرم لبخند ماه را

مادرانه ۱۸



به خانه که رسید اولین حرفی که قبل سلام گفت این بود: کارت امتیاز گرفتم. خوشحال بود. گفتم آفرین پسرم ببینمش. کیف مدرسه اش  را روی زمین  رها کرد و در بین کتابهایش دنبال کارت گشت. پیدایش کرد و به دست من داد و شروع کرد. زنگ ورزش بود و  ما ورزش نمی کردیم خانم ناظم گفت برین اتاق ورزش رو نظافت کنین و من و دوستم تا پایان زنگ آنجا را تمیز و  مرتب کردیم و کارت امتیاز گرفتیم.

من

امیرعباس 

اتاق ورزش

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
لبخند ماه را یک همسر، یک مادر و یک معلم می نویسد
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan